قشنگترین فرشته خدا اومد رو زمین

عزیز دل مامان سلام

بالاخره شما صبح روز چهارشنبه 8 خرداد ساعت 8:30 صبح اومدی تو بغل مامان و اون روز واسه ما شد قشنگترین روز خدا البته 8 خرداد واسه من قشنگترین روز بود چون بابای مهربونت هم توی این روز به دنیا اومده و تو با به دنیا اومدنت توی این روز این روزو قشنگتر کردی عزیزم.

حدود ساعت 6 بود که من و مامان جون و بابا به سمت بیمارستان رفتیم ساعت 7 بود که خانم دکتر اومدن و من به اتاق عمل منتقل شدم یواش یواش لحظه ورودت به این دنیا نزدیک بود عزیزم...

دکتر و پرستارا مشغول صحبت شده بودن و پشت پرده به کاراشون میرسیدن یه لحظه احساس کردم قفسه سینه ام به شدت میسوزه و حال خیلی بدی داشتم که با تکونای خیلی شدید تو نگرانیم بیشتر شد فشارم به شدت افت پیدا کرده بود و حالمو خیلی بد کرده بود تکونای تو هم بخاطر این بود که خانم دکتر داشتن به سمت بیرون هلت میدادن تمام هواسم به تو بود مدام زیر لب ذکر می گفتم تا آروم بشم.

صدای قشنگی توی اتاق پیچید و اشکام سرازیر شد آره عزیزم صدای گریه تو بود که توی قلبم نشست.

توی ذهنم تمام اونایی که التماس دعا داشتن یاد کردم و فقط پرسیدم سالمه؟وزنش چقدره؟

ساعت 8:30 بود به اتاقم منتقل شدم و مامان جون و بابای گلت اومدن پیشم وقت ملاقات همه واسه دیدن فرشته قشنگ ما اومدن.مامانی-عمه جون ها-خاله ها-همکارای مامان-خاله شیرین و خاله سمانه.خاله جون زینب و حلما جونم خودشونو واسه ی دیدن تو رسوندند.